همین عست که عست

Unknown

تنهام.همین

۰۲ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۲۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

...

بت هایی که ازشون تو ذهنم ساختم دارن یکی یکی میشکنن.

۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۴:۰۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

بفهم.

گفت هروقت بخوای پای حرفات میشینم.نشست.سبک شدم.ولی بازم تو زندگیم پررنگ شد.واسه اینکه من هنوز یاد نگرفتم تو حال زندگی کنم.حالم بهم خورد از بس با گذشته شاد شدم.از بس با گذشته غمگین شدم.بابا یه بار بفهم واسه همیشه.گذشته تموم شد.اینو بفهم.

۰۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۹:۳۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

...

تازه شروع کرده بودم به زندگی.داشتم درسمو میخوندم.بعد چند سال سروکلش پیدا شد.گفتم که دوستش داشتم.باز زندگیمو ریخت بهم و رفت.کاش میذاشتی این بار قصمون تموم بشه.حالم خیلی بده.خیلی.

۲۴ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۴۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

؟؟؟؟؟چی درسته؟؟؟/

داشتم در مورد دکتر حسابی میسرچیدم که این مطلبو دیدم:

 عکسی نیز در این باره منتشر شده که دکتر و انیشتین را در کنار هم نشان می دهد ولی در واقع فردی که در کنار انیشتین دیده می شود گودل، ریاضی دان مشهور است.

منبع: سایت های اینترنتی

به این بلاگ هم سر زدم:

 http://agbank.blogfa.com/post-34.aspx

جالب بود.عکس زیر بود با متن پست قبلی من.

۱۹ اسفند ۸۹ ، ۱۷:۴۸ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

انیشتین و دکتر حسابی

 

 
(این عکس انیشتن و استاد حسابی میباشد)
 
" من سی سال است که حرف میزنم و کسی نمی فهمد و این جوان ایرانی 3 ساعت حرف میزند و من میفهم"!!
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد.

همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمدو و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
۱۹ اسفند ۸۹ ، ۰۷:۴۱ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

کتاب

از هم اتاقیم یه مجموعه داستان کوتاه گرفتم.دوتاشو خوندم خوشم نیومد.از یه دوست دیگه یه کتاب گرفتم از هاینریش بول.تا صفحه شصتشو خوندم.حالم به هم خورد.اه.تا شنبه که کتابخونه باز میشه باید دق کنم از بی کتابی.

 

۲۸ بهمن ۸۹ ، ۲۰:۳۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

Unknown

دمش گرم.خردمندی رو میگم.بازیکن تیم ملی بدمینتون.الان دارم بازیو میبینم.حریفش خیلی ازش سره ولی انصافاً خوب داره میجنگه.گیم دوم رو برد.

۲۸ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

...

کتاب میخوام.کتاب خونم اومده پایین.

۲۷ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....

In God I trust

اونشب با بروبچ رفتیم بیرون.خیلی خوش گذشت.امروز عکسامونو دیدم. خیلی بی کیفیت بودن ولی مهم خاطره ی اونشبه.وقتی برگشتیم انقدر خسته(و در عین حال سرخوش) بودم که کلاً قولمو یادم رفت ولی امروز فرانسه خوندم.چسبید.انصافاً خیلی زبون خوشکلیه. راستی نمیدونم منظور مریم از این رفتاراش چیه.اصولاً عادت ندارم سرمو بکن تو زندگی کسی، و خوشم نمیاد از کسی سوال کنم در مورد چیزایی که به خودش مربوطه.واسم جابه و عجیب، که اون نه تنها از خودم،که از دکتر هم درمورد من پرسیده،و از همه جالبتر اینکه اصلاً سعی نمیکنه اینو پنهان کنه.تازه اومده باز از من سوال میکنه و وقتی جواب دلخواهشو نمیشنوه میگه از دکتر پرسیدم.اونم این جوابو داد که...

خلاصه ...بگذریم.بگذریم.بعضی آدما هیچ وقت بزرگ نمیشن.بیخیال.*

دلم میخواد برم بدرسم.خدایا من فقط امیدم به توئه.تو که میدونی تو چه شرایطی بودم و فقط به تو امید داشتم و اطمینان.بازم همینه.قربونت برم.تو مسیرمو هموار کن. من حاضر نیستم از رویاهام دست بردارم. من عقب نشینی نمیکنم چون اکنونمو ساده بدست نیاوردم.من لیاقت اینو دارم که به اونجایی برسم که رویاشو دارم.

*پ.ن:این حرفا به این معنی نیس که خوبیهای مریمو نمیبینم. به قول فلورانس: مریم جون، به خدای درونت درود میفرستم.

۲۵ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۲۶ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شادان ....