دیشب یه نگاه کردم به ۴ تا هدف اصلی که واسه سال ۹۴ داشتم. دیدم به هیچکدوم نرسیدم. به همسرم گفتم. اون میگه تو سخت میگیری. صفر و یکی نباید نگاه کنی. تو هر چهار مورد نزدیک شدی.خیلی هم هدفات گنده بوذن.من قبول ندارم حرفشو. بنظرم از اون چهارتا, فقط یکیش واسه یکسال بزرگ بود شاید. اما سه تای دیگه رو اگه درست برنامه ریزی میکردم میرسیدم بهش. تازه  نزدیک شدن واسه من کافی نیس که. من اخرشو میخوام. اما خوشحالم از اینکه هنوز ۹۴ تموم نشده. و من تمام تلاشمو در این مدت باقیمانده میکنم. 

باشد که رستگار شویم. 

خب یه درس داشت این بررسی دیشب واسم. دیدم کارایی که مریوط به دیگران بود رو کامل انجام داده بودم. و  فکر میکنم معنیش اینه که من به خودم اونقدر متعهد نیستم که به سایرین هستم. باید تمرین کنم به خودم متعهد باشم و یه مورد دیگه که فهمید خیلی برنامه هامو بهم زده نه نگفتنه. خیلی راحت باید بگم نه به خیلی از برنامه هایی که باب میلم نیس. الان دو تا کار دیگه رو قبول کردم که به خودم ارتباطی نداره. اونا رو انجام میدم چون طرف رو حرف و قول من حساب کرده. اما از این به بعد حواسم هست که خودم در اولویت باشم. 

راستی یه تصمیم دیگه هم دیشب گرفتم که یکم سخته. اونم تغییر سبک تغدیه است. قسمت سختش اینه که در یک وعده ی غذایی نباید گوشت و نشاسته رو باهم خورد. اما من باید اینکارو انجام بدم.