دپرس بودم. حس بدی پاشتم از اینکه زندگیم رو هواس. رویاهای بزرگی دارم ولی بهشون بها ندادم. و دارن خاک میخورن. خیلی حس بدی بود. مخصوصا که الان که ده روزی از سال نو میگذره زندگی من رنگ نو بودن نگرفته. مخصوصا که زیادتراز قبل هم وقت تلف کردم. با مهمونیا و شب نشینیای الکی و بیهوده. مث همین دیشب که تاحدود ۴ صبح بیدار بودیم و امروز ساعت ۱۲ با صدای تلفن بیدار شدم. با خودم فک کردم این واقعا منم؟ همون دختری که همیشه به خاطر استعدادش تحسین میشد و همه زندگی موفقی واسش ترسیم میکردن؟ چی شدم الان واقعا؟ چرا زندگیمو دارم اینجوری میگذرونم؟ فک کردم یکم تو گوگل بچرخم و چند تا وبلاگ فاز مثبت پیدا کنم و لینکشون کنم. تا حال و نوام عوض شه و روحیه بگیرم. خیلی زیاد بودن. اما من دنبال یه وبلاگی بودم که فقط جملات کتابای دیگه رو کپی نکرده باشه. از تکنیک های موفقیت و انرژی مثبت تو زندگی شخصی و با زبون ساده گفته باشه. از این وبلاگا هم زیاد بود اتفاقا. اما همش کلی وقت بود اپدیت نشده بود. یاد این مفهوم افتادم. تجسم رویایی باش که داری. خب. تصمیم گرفتم این همون وبلاگی بشه که دنبالشم. همونجایی که توش مینویسم چیکار کردم و چه نتیجه ای گرفتم. واسه شروع از امروز میخوام دوره ی ۲۸ روزه ی شکرگزاری راندابرن رو شروع کنم