دوستان بسیاری از مشاوزان موفقیت بر این باورند که بهترین راه برای اینکه با قدرت به سمت هدفتون برین اینه که تنها نباشین. اگر چند نفر یک هدف مشترک داشته باشن امکان دستیابی به اون چندین برابر میشه.
واسه همین تصمیم گرفتیم گروههایی رو برای اهداف مختلف تشکیل بدیم. از پول گرفته تا تحصیل و کاهش وزن و...
لطفا هر کس تمایل به عضویت در این گروهها داره برام پیام بذاره و بگه برای چه اهدافی. تا گروه بندی انجام بشه و با قدرت بریم به سمت خواسته هامون. منتظر پیاماتون هستم.
راستی اگه دوس نداشتین بقیه ببینن میتونین خصوصی کامنت بذارین
پ.ن: بدیهیه که میتونین به هرکسی دوست دارین این خبر رو بگین.
توجه: برخلاف بسیاری از گروههای اینچنینی که حق عضویت ماهیانه دارن، این گروهها کاملا رایگانند.
خوشحالم. ۴۰ دقیقه ی دیگه ماه بهمن اغاز میشه. راستی چرا هرچی شور و هیجانه مال سال جدیده؟ پس ماه جدید چی؟ من خوشحالم. همسرم تونست امشب اون دوره ای که میخواست رو شروع کنه.
تغییرات خوبی داریم در رژیم غذاییمون میدیم و خوبیش اینه که همسر پایه تر از منه. مثلا امشب شام معجون کدوحلوایی، موز، گردو، و دارچین داریم که بهش میگیم معجون. خیلی سالمه . کدوحلوایی ضد چروک پوست هست. و گردو غنی از فسفر. موز هم که سرشار از پتاسیم. دارچین هم واسه خواب آروم خیلی خوبه.
همسر بخاطر این دوره باید خیلی مواظب هاله هاش باش و این خیلی اثر خوبی رو زندگیمون میذاره. هردومون تمرین میکنیم سطح انرژینو بالا نگه داریم و درگیر چیزای پوچ نشیم.
خیلی خوشحالم. خدایا شکرت
اها. راستی. یه دوره شکرگزاریی جدید داره تو یه کانال از فردا شروع میشه و من میخوام شرکت کنم. به به. اگر شما هم خواستین تو تلگرامشون عضو شین
@zehnezibagroup
داشتم حاضر میشدم برم بیرون که یه دفه یکی از دخترای فامیل زنگ زد. جواب دادم. فقط صدای گریه میشنیدم و این سوال که: میتونم بیام خونتون؟
بله. این دختر خانم با همسرش دعواش شده و کار به جایی رسیده که همسرش فرموده وسایلتو جمع کن و از خونه برو بیرون.
دوس ندارم زیاد به جزییات بپردازم ولی تو این مدت که این دختر داره هی چیزای مختلفی از گذشته اش با این ادم تعریف میکنه، هی من بیشتر شاخ در میارم و هی بیشتر تعجب میکنم از اینکه چراباهاش داره ادامه میده و اصن چراباهاش ازدواج کرده. نکته ی بسیاااار عجیب اینکه بسیاری از رفتارهای داغووون جناب داماد، قبل از عقد کاملا برای عروس خانوم مسلم شده بوده و ایشون از این ویژگیها خبر داشته. حالا واسه چی پس ازدواج کرده؟
جواب عجیب و تاسف بار اکثر دختران،: چون دوسش دارم. چون دوسش داشتم.
و کی میخوایم خودمون رو دوس داشته باشیم؟!
کی؟
امروز پنج و نیم باهمسر بیدار شدم. حاضر شد بره باشگاه. کلاسش ۶:۳۰ صبح شروع میشه تا ۸:۳۰ و جالبه که کار همسر اداریه. و محل کار بسیار دور از باشگاه. فک کنم ۱۱ برسه سر کار. مرخصی ساعتی میگیره. برام تحسین برانگیزه که انقدر واسه چیزی که دوس داره وقت و انرژی میذاره. یه دوره تو باشگاهشون هست که یه جورایی رویای زندگیشه. البته استادش گفته فعلا خیلی جمعیت زیادیدرخواست ثبت نام دادن. امیدوارم همسر بتونه تو این دوره شرکت کنه. حس میکنم روحش اروم میشه. چقد دوست داشتنی تر بود وقتی بعد از باشگاه بهم زنگ زد. چقد باید از فرصتامون بهره ببریم. به به. چه زندگی رویایی ای در پیش داریم ما دوتا.یوهووووووووو
پ.ن من بعد از رفتن همسر دوباره خوابیدم. فک نکنید خیلی سحرخیز شدم
بخاطر جریانات اخیر زندگی حالم بدجوری گرفته بود. اما یه کتاب محشر حالمو عوض کرد. اسمش هست
Bounce back big in 2016
کتاب محشریه و فقط ۳۴ صفحه است. نمیدونم ترجمه اش وجود داره یا نه اما متن انگلیسی بسیار روان و ساده ای داره. از همه جالبتر اینکه تمام مدتی که کتاب رو میخونی سرشار از عیجان و انگیزه ای. این کتاب حااالم رو عجیب خوب کرد.نویسنده ی کتاب سونیا ریکاتی هست و انقدر بهم انگیزه داد که تصمیم گرفتم امروز در وبینارش شرکت کنم. چهارساعت دیگه منتظر یک وبینار بسیار هیجان انگیزم
چندین روز پیش ماجرایی پیش اومد که واسم خیلی تلخ بود و زندگیمو تلخ کرد. اینجا هم به تلخیش اشاره کردم و گفتم که باید بلند شم و به ظاهر بلند شدم. من دیگه بخاطر اون جریان گریه نکردم. من خندیدم. بارها و بارها. به سفر رفتم.حال و هوایی عوض کردم و خندیدم. برگشتم. تفریح کردم و خندیدم. ولی الان که نگاه میکنم میبینم اون قضیه واسه من تموم نشده .چون الان که دوباره شرایطی پیش اومده که من احتمالا باید با نفر اصلی ماجرا ملاقات کنم، همه ی اینا یادم اومده. و این چیز جدیدی نیست و اما موضوع بعد
یه دوستی داشتم تو خوابگاه که خیلی خیلی با هم صمیمی شده بودیم. تقریبا بهترین دوست خوابگاهیش بودم و البته اون بهترین دوست من نبود. اما همیشه سنگ صبورش بودم. خیلی هم دوستش داشتم. یه ماجرای عشقی کوچولو هم داشت که هربار در مورد اون میخواس حرف بزنه بامن حرف میزد و منم حتی شب امنحان عین احمقا میشدم سنگ صبورش. یه بار سر یه ماجرای دیگه رابطمون کدر شد. بعد یه نصفه شب زنگ زد و هرچی تونست به من گفت. و بعدنا هم بهم گفت که درسته که تو فلان زمینه خیلی همراهم بودی. اما خب تو واسه ایکس و ایگرگ هم همینطور بودی و حتما این سلیقه ی شخصیته. خلاصه اینکه ایشون یه جورایی فک کرده بود من خوشم میاد از ماجراهای عشقی این و اون سر دربیارم. الانم که به جمله اش فکر میکنم حالم بد میشه.
حالا چرا الان دارم میگم. چون امروز با همین دوستم اس ام اس بازی میکردم. عصر به من پیام داده که ببخشید صبح نتونستم حرف بزنم فردا زنگ میزنم در مورد خواستگارم میگم واست. خب چرا این خانوم باید همچنان فکر کنه واسه من جالبه؟ واقعا من اینقد الاف بنظر میام؟ خب احتمالا اره.
و نکته ی اخر: شاید من ماجرای دوم رو هم مثل اول کنار گذاشتم. واسه همینه که یه پیام معمولی خاطرات تلخ قبلی رو واسم زنده میکنه.درست مثل ماجرای اول. که دیدن یه ادم همه چیز رو یادم میاره. حتی تصور دیدنش
Neuro-Linguistic Programming (برنامه ریزی عصبى- کلامى)
معناى ابتدایى این هست که هرکسی به واسطه قدرت کلام میتواند بر سیستم عصبی تأثیر بگذارد و ذهن خود یا دیگرى رابرنامهریزی کند! این علم، در کشورهاى اتحادیه اروپا و ایالات متحده بسیار شناخته شده است. حتی در فرم استخدامِ برخى
سازمانها هم میزانِ آشنایی با NLP مورد پرسش قرار می گیرد.
در واقع می توان گفت NLP علم موفقیت و تغییرات سریع فردى ست.ابتدا مروری داشته باشیم بر تاریخچهای از NLP:خب، داستان شکلگیری ان ال پى از دهه ی هفتاد میلادی آغاز می گردد.روزی، دو نفر به نام های ریچارد بندلر و جان گریندر بهطور اتفاقى در ساعتِ آزاد دانشگاه باهم آشنا و مشغولِ صحبت می شوند. این صحبتها، آنها را متوجه یک هدف مشترک می کند! هدف مشترک شان را در قالب سؤال ایجاد می کنند:آیا موفقیت در زندگى شانسى است؟ یا قاعده و فرمول دارد؟آنها باور داشتند که اگر موفقیت در زندگی، شانسی باشد خب قطعاً هیچ کسی هیچ نقشی در تعیینِ آن نخواهد داشت!اما اگر قرار باشد قاعده و قانونی برای موفقیت در نظر گرفت می بایست آن را کشف کنند و در اختیار همه ی مردم بگذارند.ریچارد و جان، همچنان در حال مطالعه و تحقیق بودند تا اینکه تصمیم گرفتند رمزِ موفقیتِ موفقترین آدمهایی که در دسترس شان بود را بپرسند! آنها این راه را، به عنوان سریع ترین راهکار ارائه دادند.برای همین، لیستی بلندبالا از اسامیِ چهره های موفق تهیه کردند.
با مصاحبه و گفتگوهای طولانی که با این اشخاص صورت گرفت حجم گسترده ای از اطلاعاتِ پراکنده بدست آمد. ریچارد و جان همچنان با تلاش های خستگی ناپذیرشان ادامه می دادند تا اینکه این زحماتشان منجر به آشنایی با سه انسانِ نابغه شد!
١- خانم ویرجینیا ساتیر
٢- آقاى فریتز پرلز
٣- دکتر میلتون اریکسون
نتیجه تحقیقاتشان روى این سه نفر NLP را پدید آورد.
١- خانم ویرجینیا ساتیر: متخصص خانواده درمانی بود. زوجهایی که در آستانه جدایى بودند بعد از مشاوره با ایشان،
به زندگی مشترکشان برگشته و زندگی عاشقانه ای را از نو آغاز میکردند.
٢- آقاى فریتز پرلز: انسانشناس و متخصص طب کل نگر یا گشتانت درمانى. او براى مشاوره و درمان یک سوژه،
از همهی زوایا به موضوع نزدیک میشد و با درکِ بهتر، نتیجه ی خوبی بدست می آورد.
٣- مهمتر از همه، دکتر میلتون اریکسون، متخصص و نابغه بزرگ رفتاردرمانی ست.
دکتر میلتون اریکسونِ باهوش و خلاق، تأثیرگذارترین و جذابترین شخص در تحقیقاتِ ریچارد و جان بود.
جا دارد جمله ی معروفی از ایشان را به یاد آوریم:*اگر تمام مردم کره زمین یک مشکل ذهنى و روانى واحد داشته باشند من هرکدام را با یک روش منحصر به فرد و جدید درمان میکنم !!!*روشهای درمانى، رفتار، شخصیت و سبک زندگى ایشان بسیار خاص بود. تا آنجا که باعث شد جان گریندر و ریچارد بندلر از او بخواهند سه ماه با ایشانزندگی کنند تا از تمامیِ لحظات ویدئویی تهیه نمایند. این فیلم هماکنون در کالج سانتا کروز کالیفرنیا موجود است. پس از تحقیقات دامنهدار و وسیع ریچارد و جان به این نتیجه رسیدند که:موفقیت یک علم است! قاعده و فرمول دارد. براى همه در دسترس، قابل آموزش و یادگیرى ست.
در واقع، NLP از الگوی رفتارى انسانهای فوقالعاده موفق به وجود آمد.
حالا، فرمول موفقیت چیست؟
ساختار کلامىِ خاص افراد!
این ساختار، بر روى عمیقترین لایههای ذهن تأثیر میگذارد و موجب برنامهریزی موفقیت میشود.
در کنارِ ریچاردِ متخصص کامپیوتر، جان گریندر، زبانشناسی بود که به تأثیرِ عمیق و جادوییِ کلمات بر ذهن پی برده بود. آن دو واقعاً مکمل هم بودند!
آنها تصمیم گرفتند برای مجموعه اطلاعات بدست آمده که همان، فرمول علمیِ موفقیت بود، نامی همه فهم انتخاب کنند.
NLP – Neuro-Linguistic Programming نامِ منتخب شان بود.
تمام تلاش ما در NLP ،شناختِ مکانیسم پیچیده ی ضمیر ناخودآگاه است. چرا که کلام بر ضمیر ناخودآگاهِ ذهن، تأثیر مستقیم دارد!ضمیر ناخودآگاه، در قسمتى از نیمکره سمت راستِ مغز واقع شده که می توان به عنوانِ قدرتمندترین نرمافزار مدیریت اطلاعات،که تاکنون شناخته شده، مورد بررسی قرار داد.یک نمونه از وظایف ضمیر ناخودآگاه این است که هر لحظه بر عملکرد ۱۷ میلیارد از سلولهای بدن نظارت دارد و همزماندر حال برنامه ریزی های جدید است! با کمی تمرکز به اطراف، خواهیم دید که هر لحظه در حال دریافت حجم زیادی ازاطلاعات هستیم که از محیط به ما منتقل میشود. مثلِ تصویر، صوت، بو و … .این اطلاعاتِ عظیم، ابتدا از طریقِ حواس پنجگانه، خواه/ ناخواه، وارد شده، سپس به واسطهی سیستم پیشرفته و پیچیده شبکه عصبى، بدون کموکاست، به ذهن ما راه می یابند. از این روست که اطلاعات در اختیار ضمیر ناخودآگاه قرار میگیرند.ضمیر ناخودآگاه درواقع قویترین نرمافزار پردازش و مدیریت اطلاعات است.او حجم زیادى از اطلاعات را فیلتر کرده، سپس بر روى اطلاعات باقیمانده پردازش می کند.حاصل پردازش ضمیر ناخودآگاه بر روى آن اطلاعات براى ما دو دستاورد حیاتى و سرنوشتساز در پى دارد.محصولاتِ ارزشمند و سرنوشتساز این پردازش عبارتند از:
١- تولید رفتار
٢- تولید باور
ضمیر ناخودآگاه حداقل ٨٠٪ شخصیت و سرنوشت ما را میسازد.
محرک ابتدایى ذهن، کلام است! که در ادامه، منجر به شکلگیری و ساختهشدن تصویر و وضعیت احساسى میشود.
در واقع؛ ضمیرِ ناخودآگاه واسطهی بین روح و ضمیر خودآگاه است.
منبع: پدیده فکر مهتر.
پ.ن: این درس اول بود. درسهای بعدی رو در اینجا ببینید. telegram.me/irannlp
امروز تو سریالی که داشتم میدیدم چند تا سوال مطرح شد که ذهنمو درگیر کرده.
Do you know who you are?
IS this the life that you want?
....
تغییر عادتها یک چالش بزرگه و دارم سعی میکنم از هر طریقی که بلدم از پسش بربیام. ان ال پی راهیه که بنظرم میرسه.