مهر رو دوس دارم. البته وقتی خبری از دانشگاه نیس آدم حس و خالش فرق میکنه. امسال هم از اون سالهاییه که قرارنیس دانشگاه برم. دیروز که رفته بودم تو فروش لوازم التحریر کمک کنم دیدم واااااای. چقد دلم لوازم التحریرای خوشکل و هیجان انگیز میخواد. اما خب الکی بخرم که چی. من که دانشجو نیستم الان. بیخیال لوازم التحریر شدم. اما میخوام زندگیمو از رخوت دربیارم. ایشالا فردا میرم سنگنوردی. غیر از اون چندتا کلاس پیداکردم که بینشون میخوام یکیو انتخاب کنم. یکیش خواص سیالات هیدروکربوریه. یکیش زبان فرانسه. و اون یکی هم زبان ترکی استانبولی. البته به طراحی سایت و شبکه هم احتمالا فکر میکنم. از بین اینا یکیو انتخاب میکنم و کنار سنگنوردی ادامه میدم. خودم فک میکنم با خواص سیالات هیدروکربوری بیشتر حال میکنم. حالا ببینیم چی میشه. 

بعععله. من فعال زندگی میکنم از این پس.

راستی، گفته بودم مادرشوهرم منو خیلی دوست داره؟ دمش گرم واقعا.حالا حسش نیس توضیح بدم. ولی بنده خدا خیلی هوامو داره