ا.ل گفت نمره ها رو زدن..اون موقع به اینترنت دسترسی نداشتم .فوری زنگیدم به کفتر میثم.واسم نگا کرد.افتاده بودم.۶ تا شاخ در آوردم.یک ساعت بعدش تو اتوبوس بودم،عازم این شهر قشنگ با این استادای عاشقش.٣ روز حرص خوردم تا بالاخره استاد عزیز فرمودن:آها، اشتباه کردم.درستش میکنم.تو دلم گفتم دم شما گرم.شما عاشق شدین من باید موهام سفید شه از دست شما.

بازم خدا رو شکر.اگه قبول نمیکرد اشتباشو،مگه کاری از من برمیومد؟