این روزا بدجوری داغونم.

یه کاری رو شروع کردم که الان واسم خیلی سنگین شده.به خاطر خودم شروعش نکردم حالا باید به خاطر اون هدف روز اولم تا آخرشو برم.

تا دلتون بخواد هم پروژه ریخته رو سرم.تنها کاری که به ذهنم میرسه اینه که بشینم دونه دونه موهامو بکنم.

خیلی درب و داغونم.

از همش بدتر اینه که بازم مجبور بشم اون حرف دکتر شریعتی رو تکرار کنم:چه بگویم با...

تازه اینایی که گفتم همش نیست.یه جریان جدید رو شروع کردم.امیدوارم که اشتباه نکرده باشم.

و هنوز نتونستم فراموش کنم.